2012年11月4日日曜日

پس از همه، به یاد داشته باشید، در حالی که "کریسمس" در پایان از سن دبیرستان 18 ☆.

پس از همه، به یاد داشته باشید، در حالی که "کریسمس" در پایان از سن دبیرستان 18 ☆. (متن به زبان ژاپنی)http://ameblo.jp/buraiai/entry-11396262073.html

وبلاگ داستان: خاطرات کریسمس، اجازه دهید من می دانم! شرکت در


وبلاگ ها و داستان، حتی تم وبلاگ، حتی چه، اما من می نویسم

همیشه، با شانس، من را به یاد داشته باشید.نه تنها یک دوست دختر دبیرستان،.

در هر زمان، در هر روز است.

> Todaimotokurashiمن گفت: چیزی که،،، و هستند، LOL (

وقتی که 24 ساله است، کمی بزرگتر زن دوستیابیبرخی به او، اما من، واژه های فراموش نشدنی "(سرزنش)"
یکی از آنها> "به خدا از شادی، نه تنها درک موی چتری بدون موی چتری. دریغ"
↑ او، به من گفت: چه چیزی شما احساس می کنید، من نمی دانم

با گذشت هر سال"موی چتری" به نظر من،قطعا، LOL ~ ☆ (HMM ترفندی و چنین است که من یک دوست دختر دبیرستان بود، با سلام من فکر می کنم شور

برای شما، که، نیز شبیه
این است که شما، و نمی تواند ساخته شده

برای شما، شما را به اعتراف شمامی شود خیانتاستفاده می شودبه یک احمقحتی اگر آنها می دانندمن سعی کردم به انجام.
↑ اگرچه ممکن است آن را "متکبر"، در اینجا،،،

اما "حقیقت"، در آن، و همچنین یک نگاه اجمالی بود، من فقط تعجب بود.

-S به اندازه کافی
مو به اندازه کافی
از شما متشکرم
- من متاسفم
↑ مانند. من می خواستم برای شنیدن یک کلمه.فقط یک بار، من نمی خواهد گوش،،، LOL (

خوب،،، تنها "انسان نوع"به نظر شما، شبیه
• اگر آن را "گوش" مسلما، من آگاهانهصمیمی، و من،،، شما یک مازوخیست؟ معرفی، LOL (


در چنین درصد، بشریت "، در حالی که من می دانمچیزی که من "حسن نیت"، اما هنوز هم،
از طریق
• در هنگام انتقال، من تعجب می کنم که می خواهند به این باور


دبیرستان، و کیمی، آن را به من به نظر می رسد

من اعتقاد دارم که اگر شما یک، کیمی نداردهیچ عشق وجود داردمن فقط نگرش سرد بود

کیمی حتی سرزنش
من حتی نمی خوای، چرا


همچنین "اعلامیه جدایی"، یک طرفههیچ چیز، من می پرسد نیست

از من، وعده یک طرفه "(یه روزی، شاید من به شما؟ انتخاب ناشناخته)" نیز
کیمی، فقطمن را پذیرفته است.

از دست رفته از کیمیآن، متوجه شدم

یکی یکیمهربانی کیمی، متوجه شدم

برای اولین بار، آن مرد "عشق بی قید و شرط"با این حال، چیزی که من من ریخته بود
شما از مرده هستید، متوجه شدم


در حالی که من شخصیت ها در این وبلاگ،خنده، ریخته؟ LOL ☆ (مقدمه،
بیش از حد، او به چنین Itala،،،

> آیا خدا موی چتری،،،


بدیهی است، برای من> "خدا از موی چتری" است، من حدس می زنم آن را به شما بود،،،
لبخند تلخ و مرگبار، اما نشت؟ LOL ☆ (مقدمه،

اما، هنوز هم، ما به دنبال برای

مردم زنده است.
کسی که زنده خواهد بود، به همسر.


من هم در زندگی های گذشته را باور نمی کند، و زندگی پس از مرگ،نسبت به باور، هرگز رومانتیک،

بنابراین، با تو من مرده بود، و دو برابر بیشتر
حتی در جایی که آن رفت، برآورده نشده باشند، من می دانم.


"خدا" بالاتر از همه، من نیستم
گفت: "اگر آن را به معنای به خدا، وجدان انسان،" اما من فکر می کنم شما
> وجود دارد، و منافع به عنوان یک دین، اگر نه Calama سود



همیشه،در هر زمان،وقتی گاه به گاه،من فکر می کنم، شما.

من با شما به سر برد
من فکر می کنم، در یک کتابخانه، و فرود راه پله.


من فراموش نخواهد کرد، که در روز از فصل زمستان است.
من به شما آن اشاره شد، در آن زمان تنها دو.



بوسه شب است که از شما، دبیرستان تاریخ و زمان آخرین کریسمسدر ابتدا، آن را به پایان بود.


انجام بیش از بوسه، اما من تا به حال.
از من، من بوسه نیست.


از تو، من بوسه نیست.



اولین و آخرین بوسه
زندگی در مدرسه بالا، آن را در روز کریسمس بود.



وقتی گاه به گاه، من فکر می کنم، به شما است.



یه روزی، و دیگران بیش از شما، عشق، به Meguriaeru.

 
 
 
クリスマスの思い出、教えて! ブログネタ:クリスマスの思い出、教えて! 参加中



なんども、ブログネタや、ブログテーマでも、書いているけれど


いつも、ふと、思い出すのは。
高校の彼女だけだな、、、。


どんなときも、いつの日にも。


>灯台もと暗し
とは、よく言ったものだな、、、(笑


24歳くらいの時に、一回り年上の女性と付き合って
彼女には、いくつか、忘れられない「 言葉( 非難? ) 」を、もらったけれど
そのうちの一つが
>「 幸福の神には、前髪しかない。ためらう事なく前髪を掴め 」
↑彼女が、どんな気持ちで言ったのかは、判らないけど


年を追うごとに
私の「 前髪 」は、
間違いなく、高校時代の彼女だったんだなと、しょっぱく思うっすぎゃふ~ん~☆(笑


誰を、キミに、見立てても
キミには、成り得なくて


キミに、懺悔をするように
裏切られること
利用されること
馬鹿にされること
判っていても
尽くしてみたよ。
↑ここで、「 傲慢 」なのだろうけれどね、、、


けれど、その中で、「 真実 」が、垣間見れたらとも、思ってた。


・もういいよ
・もう、十分
・ありがとう
・ごめんね
↑そんな。一言を、聞きたくて。
ただの一度も、聞けなくて、、、(笑


まあ、、、「 そんな・人間 」ばかりを
キミに、見立てて
絶対に・「 聞けないだろう 」なと、知りながら
誠心誠意、尽くしてみたり、、、マゾだな?ぎゃふん(笑


そんな、「 人間性を、パーセンテージ 」で、知りながら
それでも、「 誠意 」ってものを、
・通じる
・伝わると、信じたかったんだろうね


それは、高校時代の、キミと、私のようで


私は、キミを、信じもしなければ
愛してもいなかった
冷たい態度ばかりの私だった


キミは、責めもしなかった
理由を、聞きもしなかった


一方的な、「 別離宣言 」も
なにも、問いかけはしなかった


私からの、一方的な「 約束( いつか、迎えに行くかも、知れないよ? ) 」も
キミは、ただ
受け入れてくれていた。


キミを失ってから
そのことに、気がついた


一つ一つ
キミの、優しさに、気がついた


初めて、「 無償の愛 」ってやつを
ただ、注いでくれていたこと
キミが死んでから、気がついた


ブログを打つ文字を見ながら、
笑いが、こぼれてしまうな?ぎゃふん☆(笑
あまりの、至らなさに、、、


>前髪の神様か、、、


確かに、私にとっての
>「 前髪の神様 」は、キミだったんだろうな、、、
やりきれない、苦笑が、もれてしまうな?ぎゃふん☆(笑


だけど、それでも、探していくよ


生きている人を。
生きている、伴侶になってくれる人。


私は、前世も、来世も信じていないし、
信じるほど、ロマンティストでもないし、


だから、死んでしまったキミとは、もう2度と
どこに行ったとしても、出会えない事は、知っている。


まして、「 神 」なんて、いない
神となるものなら、「 人の・良心 」だと、思うけれど
>そこに、宗教としての利害関係や、利潤が絡まないのなら






いつも、
いつでも、
ふとしたときに、
キミを、思う。


キミと過ごした
図書室の、踊り場の階段を、思う。


あの冬の日を、忘れない。
キミといた、2人だけの時間。


キミからされた、高校生活最後のクリスマスの夜のキス
最初で、最期だったね。


キス以上の事は、してたのに。
私からは、キスをしなかった。


キミからも、キスをしなかった。


最初で最後のキスが
高校生活最後の、クリスマスの日だったね。


ふとした時に、キミを、思う。


いつか、キミ以上に、愛せる人と、巡り会えるまで。

0 件のコメント:

コメントを投稿